آش پشت پا
روز دو شنبه علی و اعظم رفتند مشهد . بابک ما را برد پارک برامون بستنی خرید بعدش رفتیم خانه ی ما شام لوبیا پلو درست کردم جای همگی خالی.
سه شنبه مونا بهم مرخصی داد در نتیجه به اتفاق رضوان ، افسان ، بهناز و بهنوش گلم برا مامان و بابا آش پشت پا پختیم . به دخترا گفتم : اول شما امتحان کنین اگه خوب شده بود برا همسایه ها هم ببریم .
شکر خدا خوشمزه شده بود من آش می ریختم تو ظرف رضوان و بهناز به همراه افسان تزئین می کردن مواد جهت تزئین ( پیاز داغ طلائی شده ، گردوی آسیاب شده ، سیر داغ ، گل محمدی ، کشک و در آخر نعنای داغ ) که با بهنوش آش ها رو پخش کردیم .
امیر هم آمد و به جمع ما اضافه شد رضوان کلی فیلم گرفت که اعظم و علی ببینند چه آشی براشون پختیم از خدا خواستیم ان شا الله آش پشت پا برای سفر کربلا براشون بپزیم .
راستی سالگرد ازدواج افسان و بابک هم بود امیدوارم سالیان دراز همراه با شادی و سلامتی کنار هم زندگی کنن .
الهی آمین