قسمت
امروز خیلی دلم می خواست برم جائیکه دوست داشتم آنجا باشم به طیبه گفتم : دعوت داشت تولد نتونست بیاد نشد برم یعنی می شد تنها نمی خواستم برم .
مونا امروز نیومده رفته مسافرت جاش صبح خیلی خالی بود از خدا می خوام بهش خوش بگذره خیلی نوشتم ببخشید خودمم خسته شدم ودر آخر .......
خداوندا آرامشی عطا کن تا بپذیرم هر آنچه را که نمی توانم تغییر دهم . وشهامتی ده تا بتوانم تغییر دهم آنچه را که می توانم . و بینشی که بتوانم بفهمم فرق این دو را .
آمین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی