خاطره
يادمه سال دوم دبستان بودم ساعت نقاشي يادش بخير اسم معلممان خانم خداياري بود خيلي هم مهربان بود قرار شد دفتر نقاشي هامونو بزاريم روي ميز تا خانم بياد نمره بده خيلي ترسيدم آخه يادم رفته بود نقاشي بكشم دفترو گذاشتم روي ميز چند تا خط آبي كشيدم . وقتي خانم دفترم رو ديد گفت: اين چيه كشيدي گفتم : يه خونه ست برف باريده مونده زير برف خنديد وگفت: منم يه بيست به تو مي دم 2 مونده زير بر...
نویسنده :
پری
16:51