پری شب

ترشی بادنجان یا بادمجان

چند روزی بود که به مامان قول داده بودم برم برا ترشی بادمجان بخرم بلاخره امروز ظهری رفتم سر گذر جائی که کلی میوه و سبزی داره و تقریبا شلوغ ، عاشق خرید کردن از اونجام . خلاصه رفتم یه بادمجانایی همچین تپل خریدم آخه مامان می خواد امسال به صورت حلقه درست کنه خیلی خوشمزه می شه دستش درد نکنه . از خریدم راضی بودم خنده داره کیلویی ٥٠٠ تومان تواین زمونه نوبره اینجور ارزون . اقای مدیر عامل بعدازظهر نیامد خوشبختانه رئیس هم زنگ نزد شرکت و پری از گفتن یه دروغ نجات پیداکرد .   خدایی از دروغ گفتن بدم میاد اخه همش مجبوری به خاطر اینکه لو نری هی بهش اضافه کنی . ظهری برا ترشی سیر پوست گرفتم هرچی دستامو با صابون شستم بوش نرفت سرم هم درد می...
17 آبان 1391

یه شب عالی

خدایا شکرت که به من دوستان خوب دادی امشب همگی دور هم جمع شدیم جای مونا ، الناز و سارا  جونم خلاصه بقیه ی دوستانم خالی . رضوان ، مرجان ، مریم ، لیلا دارن گلیم می بافن . من و مرضیه پای اینترنتیم صدای خنده شان فضارو پر کرده این رضوان باز داره غیبت می کنه . خاله فاطی داره به اعظم جونم مدل جدید بافتنی یاد می ده راستی اعظم برام ژاکت بافته باید براش دکمه بخرم . خدایا ازت می خوام همه سالم و سلامت باشن و هیچ وقت گل لبخند از روی لباشون پاک نشه . الهی امین   ...
15 آبان 1391

یه روز خوب

امروز مونا بازم بهم گفت : پری پاشو برو چقدر این کلمه رو دوست دارم دستش درد نکنه که اینقدر هوامو داره . رفتم 2تا سنگک گرفتم ساعت 11 خانه بودم مامان و رضوان می خواستن برن بیرون به منم گفتن : بیا بریم ولی ترجیح دادم بمونم خانه برا نهار یه ابگوشت چرب و چیله درست کردم .  بعداز بستن در زودپز رفتم سراغ جارو برقی یه جاروی حسابی کشیدم پنجره هارو هم باز گذاشتم تا هوای اتاق ها عوض شه بعد از کشیدن جارو رفتم سراغ حیاط به یاد روزای تابستان حیاط شستم . بعد رفتم سراغ زودپز یه کم دیر شده بود و لوبیاها وا رفته بودن خلاصه ظرفای نهارو هم حاضر کردم مامان و رضوان نهار دیر امدن طفلی مامان چقدر از دست ما می کشه حالا کو تا جبران کنیم خیر سرمان &...
15 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پری شب می باشد