پری شب

فقط خدااااا

کشیش وارد هواپیما شد . صدای ظریفی گفت : لطفا در جای خود بنشینید هواپیما آماده ی پرواز است . بد از مدتی دوباره تکرار کرد لطفا کمربندهای خود را ببندید . ساعتی گذشت هواپیما تکانهای شدیدی می خورد و استرس همه را فرا گرفته بود هیاهویی به پا شد . کشیش ناگهان چشمش به دختر بچه ای افتاد که آرام مشغول خواندن کتابی بود واصلا توجهی به این سروصداها نداشت .با خود اندیشید من باید رمز آرامش این دختر را بدانم . بعد از گذشت ساعتی هواپیما سلامت به زمین نشست کشیش جلو رفت به دخترک سلام کرد واز او پرسید که با این همه سرو صداهای فراوان تو چگونه آرام کتاب می خواندی؟ دخترک جواب داد .اولا پدر من خلبان بود،دوما مقصد من منزلمان بود، سوما من مطم...
15 شهريور 1391

گوناگون

خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی نوانم تغییر دهم . شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم . باورم نمی شه خالق نظم دانه های انار ....................... زندگی مرا بی نظم چیده باشد.. دنیا دو روز است ،  یک روز با تو و یک روز بر علیه تو . روزی که با توست مغرور نشو و روزی که بر علیه توست مایوس نشو که هر دو پایان پذیرند. خداوندا مارا به راه راست هدایت فرما...................اگر نشد راه راست را به سمت ما کج فرما. شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند . عشق بورز به آنانکه دلت را شکستند . دعا کن برای آنانکه نفرینت کردند . پرواز...
12 شهريور 1391

تولدت مبارک

                                                          تولد مبارک فردا مورخه 7/6/1391وبلاگ روهام جونم یکساله میشه مونا جون دستت درد نکنه بابت این همه زحمت که برا درست کردن وب گل پسری کشیدی. نازنینم هرروز به وب سر می زنم عکسای خوشگلتو می بینم و نوشته های مامان مونا رو می خونم . امیدوارم وقتیکه بزرگ شدی واین نوشته هارو خوندی بفهمی که مامان بر...
6 شهريور 1391

هفته ی آرام وخوب

روز یکشنبه مورخ 29/5/91 روز عید سعید فطر بود واراه ها تعطیل بودند تصمیم گرفتیم بریم شهر نهاوند به اتفاق خانواده ی خواهرم خلاصه بعد از جمع کردن وسایل ساعت 8 صبح راه افتادیم هوا خنک بود من ،بهناز، بهنوش و رضوان سوار ماشین امیر شدیم ومامان وبابا وخواهرم با ماشین دامادمان راهی شدن . چون رضوان بد جور دلش درد می کرد جو خیلی آرام بود الهی فداش بشم بهنوش اخماش تو هم بود وبه رضوان اشاره می کرد که ناراحته . بعداز مدتی حال رضوان خوب شد وشروع کرد به همراهی کردن با ضبط ماشین و رقصیدن ، بهنوش وبهناز هم از یه طرف همراهیش می کردن از کلی روستا گذشتیم تا بالاخره ساعت 30/10به سراب گاماسیاب رسیدیم دیگه همگی خسته شده بودیم ولی از سراب خوشمان نی...
5 شهريور 1391

تولد یه فرشته

امروز یه خبر خوش دیگه بازم تولد حدس بزنید چه کسی حالا میگم  .....عشقم نفسم زندگیم امیدم  مامان گلم تولدت مبارک حلا فهمیدین تولد کیه یه خانوم گل یه مامان ماه یه همسر فداکار یه بنده ی خوب خدا یکی از بهترین مامانای دنیا . خدایا ازت می خوام که مامانم در همه حال در پناه خودت قرار بدی ازتمام بلاها وبدیهای زندگی حفظش کنی . تولد گلم مصادف شد با شبهای پربرکت قدر به خاطر همین دیر نوشتم . ٤٦سال پیش در یک روز گرم تابستان مورخ ٢٠/٥/١٣٤٥فرشته ای چشم به جهان گشود که حالا اون فرشته مامان گل منه .عزیزم بهت تبریک می گم از خدابرات عمر بابرکت وطولانی می خوام .ازش می خوام فرصت بده زحمتاتو جبران کنم هر چند دور از تص...
5 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پری شب می باشد